در سیاه ترین دهه ی خورشیدی متولد می شود، می خند، قد می کشد. هیچ چیز برای او مهم نیست، همیشه شاد است-چرا که هیچ گذشته ای ندارد؛ حرف های مردم را نمی شنود-شنیدن کنایات گوش های تواناتری می خواهد.
میگویند نابغه ای خواهد شد.
با انتظار کشف واقعیت ها دوران کودکی را به همه ی شادی هایش پشت سر می گذارد.خاطره های کودکی تنها یارانش هستند.
صفر و یک را می فهمد.به جریان در سیم عشق می ورزد.
گوش هایش توان مندتر می شوند، حرف های مردم را می شنود.نام او اکنون در لیست نابغه هاست-در دورانی که آن را «دوم راهنمایی» می نامند؛ سیم و خازن تزییناتِ اتاقش شده اند.اما پول، اختراعش را، ذوقش را، در رقابت ها می دزدد. پول او را شکست می دهد.